فرهنگ امروز/ پریسا احدیان: عصر دوشنبه، سیزدهم آبان سال یکهزار و سیصد و نود و هشت، پانصد و سی و چهارمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی و انتشارات خوارزمی به شب «بهگود گیتا» اختصاص یافت.
در این شب که به مناسبت رونمایی از چاپ تازه کتاب «گیتا» ترجمه استاد محمدعلی موحد در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی برگزار شده بود، سخنرانان: کاظم موسوی بجنوردی، آبهی کومار سینگ، فتح الله مجتبایی، محمد علی موحد و علی دهباشی با حضور مصطفی ملکیان به سخنرانی پرداختند.
در ادامه می توانید شرح این گزارش را مطالعه بفرمایید:
در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس با یادی از داریوش شایگان چنین گفت:
"در اینجا باید یاد و خاطرۀ دکتر شایگان را گرامی بداریم. یادم هست مدت ها پیش انتشارات خوارزمی تصمیمی به تجدید چاپ گرفت (کتاب گیتا) که به بحران کاغذ خورده بود و یادم هست ایشان هیچوقت داوطلب سخنرانی نمی شد ولی می گفت اگر یان کتاب درآمد من و مجتبایی می آییم و در مورد این کتاب صحبت می کنیم. یادش گرامی باد که اگر بود در کنار استاد مجتبایی بحث را کامل می کرد.
بهگود گیتا جزیی از مجموعه عظیم «مهابهارات » بزرگترین حماسه شعری جهان است. گیتا هجده گفتار است که نخستین آنها لحن حماسی دارد . تاریخ تصنیف گیتا را محققان از سده پنجم یا میانه های سده دوم پیش از میلاد تخمین زده اند."
سپس مدیر مجلۀ بخارا از کاظم موسوی بجنوردی دعوت کرد تا در جایگاه سخنرانی حضور یابد.
کاظم موسوی بجنوردی با تحسین کارنامۀ آثار محمدعلی موحد با اشاره به ترجمۀ شیوای بهگودگیتا چنین بیان داشت:
"صحبت کردن در مورد آقای دکتر موحد هم سهل است و هم ممتنع؛ سهل است از این بابت که اینقدر ایشان محسنات دارند که به راحتی می شود چند دقیقه ای را وقت حضار محترم را بگیرم. ممتنع هست از آن جهت که نمی شود در یک مجلس تمام محسنات ایشان و تلاش هایشان و تمام آنچه را که خلق کرده اند در یک جا عرضه کنیم. این کتاب گیتا یا سرود خدایان از آن کارهای خیلی شگفت انگیز است؛ چند دقیقه این کتاب را با دقت خواندم و در واقع کمتر کتابی پیدا می شود تا این اندازه بتواند صور مختلفی از اندکاک در ذات حق را بیان کند. من اینطور برداشت کردم. و خیلی جالب است که به صورت های مختلف تمام تعلقات را می زداید و در هر سروده ای به ذات حق می رسد و بسیار ماهرانه این کار انجام گرفته است. حکمت عرفانی در این کتاب هست که بسیار دقت می طلبد و باید در خواندن آن دقت کرد. همگی کتاب های عرفانی و کتاب هایی که بیان کننده وحدت وجود هست مطالعه کرده اید ولی این مختصر به قدری زیباست که نامش را گذاشته ام صور مختلف اندکاک در ذات حق؛ که چگونه ما فقط به وحدت می رسیم و یگانگی خدا."
وی افزود:
"ترجمۀ آقای موحد به قدری شیوا است که اصلا شعر گونه است:
دروازۀ حواس بر جهان خارجی فرو بسته
و دیده در میان دو ابرو بردوخته
و زفیر و شهیق را در درون بینی نگاه داشته است
حس و هوش و عقل را رام خود ساخته
و دل در آرزوی نجات بسته
فارغ از هوس و بیم و خشم
چنین مردی به حقیقت آزادِ جاویدان است
و می رسد به خدا و خیلی جالب است و آقای موحد واقعا در اینجا آن ذوق و قریحه و هنرش را نشان داده و تحسین برانگیز است. البته کارهای ایشان همه تحسین برانگیز است: خواب آشفتۀ نفت، نفت ما و مسائل حقوقی آن، حقوق مدنی، تصحیح مثنوی و مقالات شمس همه برجسته است. هم از لحاظ زبانی فاخر است و هم از لحاظ محتوایی و معنایی. و ما در مرکز دایرة المعارف به وجود ایشان مفتخریم. ایشان یکی از اعضای شورای عالی علمی این مرکز هستند و در واقع به ما افتخار دادند و امیدوارم که برای ده ها سال دیگر ایشان در کمال نشاط بتوانند به زندگی پربار خودشان ادامه دهند و آثار دیگری بیافرینند."
در ادامۀ این شب آبهی کومار سینگ، رایزن فرهنگی سفارت هند در ایران با ترجمۀ مهدی مدی به بخش هایی از کتاب گیتا اشاره داشت و در تحلیل آن چنین گفت:
"خدمت اساتید و آقای علی دهباشی سلام عرض می کنم و مفتخرم امروز اینجا حاضر هستم، در مراسمی که در قدردانی از دکتر موحد و چاپ کتاب جدیدشان گیتا است و می خواهم حتی اشاره کنم به کسانی که اینجا نیستند، پروفسور شایگان که درگذشته این کار را آغاز کردند و افرادی چون داراشکوه که ترجمۀ سانسکریت را سال ها پیش آغاز کردند و همۀ این ها این تلاش هایی که در راستای ترجمه کتاب صورت گرفته است، نشان دهنده نزدیکی و آن میراث مشترکی است که ما در این سال ها داشتیم. از آقای دهباشی متشکرم که اجازه دادند من امروز اینجا باشم و آن برداشتی که خودم از گیتا را دارم ارائه کنم.
متن مقدس گیتا وحی الهی نیست؛ بلکه تفسیری الهی از آن وحی است. از آنجا که کریشنا که بر مبنای سنتی حلول یافتگی ویشنو و بر مبنای تاریخی تجسد بشری ویشنو است این موعظه، الهی شمرده می شود و محتوایش فوق العاده است. متن فلسفی بزرگی است برای هدایت هر روزه.
سخن گوی الهی از تمام وداهای فاش شده و جریان های فلسفی اندیشه و حکمت سنتی اوپانیشاد آگاه بود. گیتا شرحی سنجیده است از کریشنا به دوست و مریدش آرجونا فردی که علی رغم معرفت و توانایی اش ناتوان مانده بود این موعظه یکبار برای همیشه و برای همه تردیدش را دربارۀ آنچه از منظر حکمت حق شایسته و توجیه پذیر است زدود. چنین است زیرا حقیقت جاودانه است.
گیتای مقدس سه ویژگی دارد: زندگی رهی دارد و کشاکش های درونی و برونی در این ره وجود دارند و رهنوردانی بشری موجودیت دارند هر یک با فطرتی متفاوت و چشم به پایان سفر دارند. گیتا ره و رهنورد را می شناسد و بهترین را برای رسیدن به مقصد تجویز می کند. این ره یا مسیر زندگی از منظر زیستی رسیدن به پایان حیات در مرگ است و از منظر فلسفی رسیدن به پایان در رستگاری یا موکشه، رهایی از چرخۀ زایش. علی رغم باور به تناسخ هدف زندگی هندو گریز از چرخۀ زایش و دستیابی به رستگاری در موکشه است. سعادت و عشق به موهبت های دنیوی به رستگاری نمی انجامد و تنها ممکن است به وابستگی ذهن به جسم و جهان بیفزاید. شاید نیز به میل به طمع به مالجویی، گستاخی، خشم و حسادت شخصیت را لکه دار کند اما فقیرو غنی هر یک باید در این مسیر دنیوی گام بردارد. ایده ای که از گیتا برمی آید این است که جاذبه های مسیر وابسته کننده نخواهند شد و اینکه ذهن باید از هر گونه میل و تمنای وابسته کننده به دنیا رها باشد و از این روی از خودگذشتگی که گاندی ان را تقلا یا سخت کوشی تعریف کرده، اهمیت می یابد. هدیه و بخشش تحسین برانگیز است زیرا بر خواستن سایه می افکند.
گیتا گفتمانی است درون موقعیتی که در آن کشاکش میان هیجانات و اندیشه در بالاترین سطح قرار دارد. جایی که ایستادن در جبهۀ عدالت یا ستمگری دو انتخاب موجود است. دقیقه ای که نیازمند انتخاب میان میل شخصی و خیر عمومی است. گیتا گریز از واقعیات را رَد می کند و بر عمل تأکید دارد و از بی عملی انتقاد می کند؛ زیرا زندگی وظیفه محور است و در آخر رهنورد که همان بشر است پیچیده تر از ره است و فطرت مردمان متفاوت است و به این دلیلی ماهیت درون ماندگارشان است. نظم اجتماعی هند با وظیفه های تجویز شده برای باشندگان بر مبنای این ماهیت یا شایستگی طراحی شده بود یا از آن ها انتظار می رفت شایستگی های را در پیش گیرند که پشتیبان و حامی وظایف طبقه اجتماعی شان است. به هر روی علی رغم نقش این ماهیت بر پندار، گفتار و کردار مهم است بشر به فراسوی این محدودیت ها برود تا به مقصد نهایی که رهایی است، دست بیابد."
وی در خاتمه اظهار داشت:
"بنابراین گیتا انتخاب های یان و کارما و بهکتی را پیش می کشد؛ یعنی رویکردهایی به معرفت یا فلسفه روحانیت، عمل و از خود گذشتگی در زندگی که از هر نقطه نظری به نظر بیایند. ضرورت این است که هر یک آزادگر است با درک بی ثباتی و بیهودگی دارایی دنیوی. یان یا معرفت، پیوند وابستگی را می گسلد و کارما می آموزد که باید در راستای حق و یا دستیابی به آن کوشید اما دستاوردها را بخشی از وظیفه در راستای خیر در نظر گرفت. در بهکتی وابستگی صحیح وسیله است و به موجب آن زاهد به درون وابستگی به خداوند کشیده می شود. گیتا همچنین خصیصه های آن شخص را که الگویی برای زندگی است و به معنای درست موفق است ارائه کرده. در فصل شانزده ایزدیان و اهریمنیان در ردیف های یک تا سه آمده است:
ایمنی، دل از بیم فارغ داشتن، صفای خاطر، استواری در معرفت، خویشتنداری، از خود گذشتگی، خواندن کتاب های مقدس، زهد و راستی، عدم خشونت، درستی، دل از خشم آزاد داشتن، وارستگی و جمعیت خاطر، عیب پوشی، مردم دوستی، خرسندی، وقار، شجاعت، عفو، شکیبایی و پاکی از نفاق و کبر به دور بودن این نشانی ها از آن کسانی است که با خوی ایزدی به دنیا آمده باشند."
در بخشی دیگر فتح الله مجتبایی از اهمیت کتاب بهگودگیتا در حیات دینی هندی ها و در فلسفۀ هندی سخن گفت و چنین بیان داشت:
"وجود عزیز دکتر موحد مایۀ نیک بختی زبان ماست. در هر دوره ای یک چیزهایی هست که آدم به آن دلخوش است، یکی از دلخوشی های ما وجود ایشان است که ما را امیدوار می کند که این چراغ هنوز روشن است و انشالله خاموش نخواهد شد.
دکتر موحد از زمانی که سفرنامه ابن بطوطه را به فارسی ترجمه کرد و من آن کتاب را که نگاه کردم طلیعۀ یک درخشش تازه ای را در زبان فارسی دیدم و در طول آن مدت هم از دور و نزدیک اول آشنایی با ایشان داشتم و بعد دوستی و الان هم در فرهنگستان و دایره المعارف بزرگ اسلامی با هم همکار هستیم و غالبا ایشان را می بینم و از وجودشان استفاده می شود. کار بزرگ ایشان تصحیح نهایی مثنوی است و بایستی برای بزرگداشت آن مجلس بزرگی گرفت. این کتاب زنده شد. بعد از کار نیکلسون که به نظر می رسید کتاب کارش تمام است، ایشان نشان داد اینگونه نیست و بایستی که تمامش کرد و تمام کرد.
نیکلسون هم در دفتر اول نسخه های دیگری در اختیار داشت و آن نسخه ای که اساس کار دکتر موحد است از دفتر سوم به بعد به دست نیکلسون افتاد و او آن قسمت هایی که در دو سه کتاب اول از این نسخه استفاده نشده بود، به صورت نسخه بدل در پایان کتاب داد ولی به هر حال لازم بود که نسخه ها و اطلاعات تازه تری که بعد از نیکلسون به دست آمده بود و آقای موحد این ها را جمع آوری کردبه بودند منتشر شود. البته پیش از ایشان بایستی حق مرحوم مینوی را هم گفت که قصد داشت این کار را بکند و نسخه های مهم را جمع کرد و این موضوع برای پنجاه سال پیش است که عمرش وفا نکرد و بعد از آن پنجاه سال، دکتر موحد منابع و اطلاعات تازه تری را هم پیدا کردند و این مجموع باعث شد کتاب از نو تصحیح شود و در حقیقت ختم کار مثنوی است. باید یک قدردانی ملی و فرهنگی از ایشان بشود.
اما کار دکتر موحد که الان مورد بحث است کتاب منظومه معروف بهگود گیتای معروف است. درست است این کتاب جزو کتاب های مبتنی بر وحی نیست اما کتاب دینی مهمی است و اهمیتش در حیات دینی هندی ها و در فلسفۀ هندی بسیار است. شرح های بسیاری بر روی این کتاب نوشته شده است. شانکارا شرحی نوشته و کوشیده است که برای آن فلسفه توحیدی وجودی مطلق خودش که فلسفه خاصی است -که کل عالم هستی را ذات متعالی خداوند و برهما می داند- بیان کند و یک شرح مفصل بر گیتا نوشته بر مبنای همین فلسفۀ توحید وجودی خودش «توحید مطلق» است و بعد از او رامانوجان که فیلسوف بزرگی بوده شرح دیگری نوشته است مبتنی بر فلسفه خود، «غیرثنویت مقید» است که به کلی با فلسفۀ شانکارا تفاوت دارد. تمام فلاسفه هند وقتی می خواستند خودنمایی کنند یک شرح بر این کتاب می نوشتند. چندین شرح مفصل بر این کتاب است. گاندی عاشق این کتاب بود. کتاب دینی او بود و او هم براین کتاب شرح نوشت و نکاتی درباره اش گفته که اخیرا چاپ شده است."
وی افزود: "کریشنا تجسم و آواتار ویشنا است. صحنه ای در کتاب گیتا است که کریشنا با آرجونا که یک پهلوان از گروه پاندوها است صحبت می کند. جنگ بین دو خانواده خویشاوند و عمو زاده شکل می گیرد. حق البته با پاندوها است که کریشنا جزو آن هاست. در آنجا آرجونا که قهرمان و پهلوان این صحنه است می خواهد با عموزادگان خود جنگ کند اما دستش می لرزد و کمان می افتد و نمی تواند بجنگد. کریشنا که تجسم ذات الهی است به او می گوید چرا تردید داری؟ پاسخ می دهد که این ها همه خویشاوندان من هستند. چطور این ها را بکشم! آنجا کریشنا می گوید باید برای حق بجنگی. جنگ در گیتا و کشتن و آزردن حرام است اما برای حق می توانید بجنگید.
حتی به گاندی هم ایراد گرفتند که در گیتا حکم شده که برای حفظ حقوق خودت بایستی بجنگی. گاندی شب و روز بهگود گیتا را می خواند اما فلسفه و سیاست عدم خشونت را مطرح کرد و واقعا از آن پیروی کردند، ولی خب مبارزه ادامه داشت. به او ایراد گرفتند که تو باید کمی خشونت هم به خرج دهی برای اینکه کریشنا در گیتا گفته است که در جنگ چنانچه حق با تو باشد برای احقاق حق می توانی بجنگی و باید بجنگی. اما گاندی به چند مورد اشاره کرد: یکی اینکه خشونت حتی اگر پیروزی هم بیاورد، پیروزی نیست. با کشتن مردم نمی شود پیروزی به دست آورد. پیروزی که با خونریزی باشد شکست است و بعد برای کسانی که دور و برش بودند، نهرو و ابوالکلام آزاد چند مطلب را مطرح کرد. ابوالکلام بدش نمی آمد که کمی خشونت به کار ببرد و گاندی در گفت و گویی که با این ها داشت گفت دو نمونه هست که در آن خشونت به شکست مبتنی می شود، یکی نهضت تیپوسلطان بود که در مقابل قدرت انگلیسی ها انقلاب کرد و انگلیسی ها و فرانسوی ها در جنگ مسلحانه شکستش دادند. یکی دیگر شیواجی بود که در مقابل ارورنگ زیب شروع به جنگ مسلحانه کرد و شکست خورد. این دو مورد را گاندی مطرح کرد و یک مورد هم گفت که انگلیسی ها در افغانستان شروع کردند به جنگ و شکست خوردند. خود سیک ها دو بار در مقابل قدرت انگلیسی ها شروع به مبارزه کردند و در هر دو بار شکست خوردند. گاندی این چند مورد را گفت و بیان داشت که ما بر فرض که حرکت هایی اینگونه داشته باشیم اولا ممکن است شکست بخوریم و ثانیا آن پیروزی که با خون باشد پیروزی نیست و شکست است. این حرف گاندی ابوالکلام آزاد و نهرو را قانع کرد. اینجا بود که گاندی ثابت کرد حرفی که کریشنا به آروجونا می زند یک حقیقتی است اما او در اینجا با آنچه که در کتاب دینی خود منافات داشت، تسلیم شد.
این کتاب بسیار مهمی است برای اینکه یک نهضت مهم در دینداری هندویی بوجود آورد و آن رواج نهضت بهکتی است. برای نجات یا نیروانا سه راه در این کتاب هست: یکی طریقت کردار و دیگری اعمال دینی و یکی دیگر طریقه حکمت و علم است. بهکتی یعنی عبادت عاشقانه بدین معنا کسی که به من عشق بورزد و عاشقانه عبادت کند او نجات پیدا خواهد کرد حتی اگر گناهکار باشد و این در هند سابقه داشته است. فرقه هایی پیش از آریایی ها بودند که دوره هایی در هند غلبه پیدا کردند. ادیانی که در هند وجود دارند هیچ یک آریایی نیستند. هم ویشنو پرستی و هم شیوا پرستی و تا حدودی برهما پرستی چیزهایی بود که پیش از آمدن آریایی ها وجود داشت که بعد به دین آریایی ها غلبه پیدا می کند و در وداها آمده است. هندو ها وداها را می خوانند اما این تنها یک احترام لفظی است. آن چیزی که واقعا دیانت و دینداری هندویی امروز هست، همه به دورۀ پیش از آریایی ها و آثار شیواپرستی بازمی گردد. از این دوره ها تندیس هایی پیدا شده است و تصویر خداوندگار جاندارها هم یافت شده که برای هزارۀ دوم پیش از میلاد است. این ادیان در آنجا بوده اند.
خب بخش اصلی بهکتی مارگه بود که کتاب اصلیش همین بهگودگیتا که جزئی از کتاب ششم مهابهاراتا است. از لحاظ زبان و بیان هم غیر از چیزی است که در آن وجود دارد. مهابهاراتا هم به طریقه ویشنویی تعلق دارد. از اینجاست که یک نهضت جدیدی در هند پیدا می شود که مبتنی بر این طریقه عبادت عاشقانه است و ادامه پیدا می کند و حتی رامانوجان که از فلاسفۀ بسیار مهم این ها بوده است طریقۀ بهکتی را ترویج می دهد و بعد شاگردانش این را را ادامه می دهند تا به تاگور می رسد. تا امروز و امروز هم دین رایج در هند بهکتی مارگه است. یعنی در تمام معبدها یا رامایانا یا مهابهاراتا یا بهگود گیتا خوانده می شود. کتاب گیتا در تمام فرقه های دیگر هم تأثیر گذاشته است و یکی از منظومه های دینی است که در هندوستان رواجش بیشتر از جاهای دیگر است.
این کتاب بسیار مهمی است و ترجمۀ دکتر موحد هم بسیار ترجمۀ خوبی است. از این کتاب ترجمه های فراوان هست اما ترجمۀ دکتر موحد چیز دیگری است. این کتاب دو ترجمۀ خیلی معتبر دارد که در دانشگاه ها بیشتر بر این دو استناد می شود. یکی ترجمۀ راداکریشنان و دیگری اِجِرتون است. ترجمۀ رادا کریشنان هم از لحاظ لفظی و هم معنا بسیار عالی است و مبنای کار آقای دکتر همین ترجمه بوده است و زمین تا آسمان هم با سایر ترجمه هایی که شده است فرق دارد. یک روحیۀ عرفانی اینجا هست که در ترجمه های دیگر نیست و وقتی آن را می خوانیم مثل این است که داریم متون خواجه عبدالله انصاری را می خوانیم:
و آنکه از رنگ تعلق رسته است
و از بند نیک و بد جسته
و دل در معرفت بسته
هر چه کند
ار بهر خدا کند
آدم فکر می کند خواجه عبدالله زنده شده است. خود من بهگود گیتا را به زبان اصلی دو بار خوانده ام اما لذتی که از ترجمۀ ایشان می برم حتی از اصلش نبردم."
در خاتمه دکتر محمدعلی موحد ضمن تشکر از سخنرانان و علی دهباشی با یادی از داریوش شایگان و ایرج افشار، به بررسی تطبیقی آثار شمس و مولانا با کتاب بهگود گیتا پرداخت و اینچنین سخنانش را آغازکرد:
"اندرین ره می تراش و می خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
سئوالی که اول از خودم کردم چرا می نویسم؟ به دو دلیل: اول آنکه دوست ندارم بر سر خوانی تنها بنشینم، دلم می خواهد اگر طعامی مطبوع و لذیذ قسمتم شد با دیگران هم کاسه باشم. دوم آنکه مطلب را تا ننویسم درست آن را نمی فهمم. شمس تبریز گفته است: «سخن را چون نمی نویسم در من می ماند و هر لحظه مرا روی دگر می دهد». این تجربۀ عمیق تری است که متأسفانه نصیب من نبوده است. من سخن را تا نمی نویسم با فراز و فرود آن درست آشنا نمی شوم. من بیشتر با بیهقی احساس همدلی می کنم که می گفت: «مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست؟»
خب چرا این کتاب را ترجمه کردم؟ به دو چیز از گیتا مجذوب این کتاب شدم: اول شاعرانگی آن. من از همان دوران طفولیت کششی به سوی شعر داشتم. نمونه ای از سروده های دوران جوانی من در مجموعه ای به نام «شاهد عهد شباب» به همت محمد زهرایی چاپ شده است. آخرین شعری که در آنجاست تاریخ دارد 1339ه.ش. از آن پس میان من و شعر جدایی افتاد. اما به روزگاران مهری نشسته بر دل از دل نرفت و همچنان دوام یافت و ادامۀ آن را در این ترجمۀ گیتا می بینید که در 1344 به چاپ سپرده شده است. از آن پس در مقالات شمس که پاره هایی از آن در واقع شعر ناب است و عطر دلاویز شاعرانگی از هر سطر آن ساطع است و دنبال آن در دلمشغولی با مثنوی که همچنان مرا به خود مشغول می دارد و مثنوی را هم به لحاظ شاعرانگی و هم به لحاظ عمق نگرش عرفانی قلۀ قاف ادب ایران می شناسم.
عامل دوم که مرا شیفتۀ گیتا کرد، بوی خوش آشنایی بود که از این کتاب می شنیدم. دلم می خواهد تکه هایی از این کتاب را روخوانی کنم و نمونه هایی از آن پیام های آشنا را در آن محفل ارائه دهم. اندکی مایه چیزی که در مورد تاریخچۀ گیتا و مبانی تفکر هندی از نوشته های صاحب نظران یاد گرفته بودم در مقدمه شصت صفحه ای اول کتاب آورده ام. اطلاعات من در این زمینه و در هر زمینۀ دیگر واقعا فوق العاده محدود است و معنی ندارد آنچه را که در مقدمه آورده ام در اینجا تکرار کنم؛ مخصوصا بعد از آنچه که بیانات حکیمانه دکتر مجتبایی شنیدیم. و روخوانی از متن گیتا را در سه بخش با اشاره به مشابهت هایی که با سخنان شمس و مولانا دارند شروع می کنم:
الف- انسان کامل از نظر شمس و مولانا کل است. و کل همه را از نیک و بد جزء خود می داند و می بیند.
در مقالات داریم:
همه را در خود بینی از موسی و عیسی و ابراهیم و نوح و آدم و حوا و آسیه و الیاس و و نمرود در اندرون خود بینی. تو عالم بیکرانی. چه جای آسمان هاست و زمین ها.
و تکه ای دیگر در این معنا از شمس:
همه عالم در یک کَس است چون خود را دانست همه را دانست. تتار در دست توست. تتار صفت قهر است، در توست.
و مولانا می گوید:
موسی و فرعون در سهتی توست
باید این دو خصم را در خویش جست
عاشق کل است و خود کل است او
عاشق خویش است و عشق خویش جو
تو دریایی و من یک قطره ای جان
و لیکن جزو را کل می توان کرد
و حالا این بیت را از گفتار چهارم و ششم گیتا می خوانیم. از انسان کل در گیتا به یوگا کامل تعبیر شده است:
*آنکه از بند هوس ها گذشته
و لگام بر سر نفس و دل خویش زده
و ترک همه گفته
چنین کسی گرچه بظاهر اعضای تن او در کار باشد در واقع از قید عمل آزاد بود
و به هر چه بی سعی و طلب بازیابد خشنود گردد
و از بند اضداد آزاد باشد
و یافت و نایافت را یکسان گیرد
و چنین کسی اگرچه کار کند به زنجیر کار بسته نباشد
آنکه از رنگ تعلق رسته است
و از بند نیک و بد جسته
و دل در معرفت بسته
هر چه کند از بهر خدا کند
زنجیر کار او گسیخته بود
او هر چه کند خدا بود
احسان او خدا بود
و قربانی او بوسیلۀ خدا در آتش خدا بسوزد
و چون در هر کار که کند خدا را بیند به خدا برسد
*یوگی که از رنج و نیک و بد آزاد و دائم در مراقبه باشد
به آسانی به سرور و بیکران وصال حق رسد
و در آن مقام که دل در مراقبه گماشته است
همه چیز را یکسان بیند
و خود را در همه و همه را در خود یابد.
(ببینید عین عبارت شمس است!)
آنچه در همه چیز مرا بیند و همه چیز را در من بیند
هرگز از من جدا نشود و من هرگز از او جدا نشود
و آنکه در مقام یگانگی مرا که در همه هستی هستم بپرستد
هرگونه زندگی کند با من باشد
و آن که در راحت و محنت دیگران خود را به جای آنان بیند
یوگی کامل باشد.
نکتۀ دوم: خداوند مظهر کمال است هر کمالی که در فرد اکمل هر موجودی دیده شود پرتوی از کمال مطلق حق تعالی است. تکه هایی از گفتار هفتم و گفتار دهم گیتا را در این معنا می خوانم:
*طعم آب منم
روشنی ماه و خورشید منم
در وداها کلمۀ «اوم» منم
بانگ اثیر منم
مردی مردان منم
بوی خوش خاک منم
پرتو آتش منم
زندگی زندگانم من
زهد زاهدانم من
هستۀ جاویدان موجوداتم من
هوش هوشمندان و شکوه شکوهمندانم من
زور زورمندانم من فارغ از هوس و شهوت
من ای سرور بهاراتان، آرزوی نیکمردانم
در گفتار دهم:
*از اندازه ها زمانم
از جانوران شاه آنان شیر
و از مرغان گارودایم
از مطهرات باد و از جنگاوران رامایم
از ماهیان نهنگم و و از رودخانه ها گنگم
از عالم وجود آغاز و میانه و پایانم
از دانش ها خویشتن شناسی و از از استدلال ها برهانم
از حروف الفم و از ترکیبات لفظ متصلم
من زمان لایزالم
من آن الفریدگارم که روی به هر سو دارد
من مرگ ناگزیر و همه گیرم
منم که مایل هر پیدایشی هستم
آنچه بوده و آنچه خواهد بود
شوکت و ثروت منم
سخن و حافظه و هوش و ثبات و شکیبایی منم
از دغل ها گمارم
زور زرومندانم من
پیروزی منم و عزم منم
نیکی نیکان منم
سائسان را تازیانه ام
و ظفرجویان را آیین ملکداری و هنر رعیت پروری ام
از رازها سکوتم
معرفت عارفانم
و باز ای ارجونا تخمۀ هر چه هست منم
هیچ جانوری و جمادی بی من نتواند بود
و آنچه گفتم از جلال بیکران من اشاراتی بیش نبود
هر کجا شکوه و نیرو و جلالی هست از من است و جزئی از عظمت من است
ای ارجونا به سخن دراز چه نیاز
که جهان پهناور هستی به لمحه ای از وجود من قائم است
خب گیتا این سخنان را از زبان کریشنا آورده است ولی مولانا خطاب از خود مولاناست:
چو من صلح جویم شفیع او بود
چون در جنگ آیم خنجر او
چو در مجلس آیم شراب است و نقل
چون در گلشن آیم بود عبهر او
چون در کان روم او عقیق است و لعل
چو در بحر آیم بود گوهر او
چو در دشت آیم بود روضه او
چو وا چرخ آیم بود اختر او
چو در رزم آیم به وقت قتال
بود صف نگهدار و سرلشکر او
چو در بزم آیم به وقت نشاط
بود ساقی و مطرب و ساغر او
چو نامه نویسم سوی دوستان
بود کاغذ و خامه و محبر او
چو جویم برای غزل قافیه
به خاطر بود قافیه گستر او
تو چندانکه برتر نظر می کنی
از آن برتر تو بود برتر او
شمس می گوید:
الله اکبر عبارت از این است که بردار فکرت را از آنچه در وهم تو می آید و اندیشه توست و نظر را بلندتر دار که او اکبر است از آن همه تصورها.
مولانا می گوید:
مقضی تویی قاضی تویی مستقبل و ماضی تویی
خشمین تویی راضی تویی تا چون نمایی دم به دم
آن ها تویی این ها تویی از این و آن تنها تویی
وان دشت بی پهنا تویی آن کوه و صحرای کرم
آن نکتۀ سوم کلمۀ «مایا» است در اصطلاح گیتا همان است که در اصطلاح عرفای اسلام آن را «لَبس» گفته اند. در قرآن هم آمده است:
«بَل هُم فِی لَبسِ مِن خَلقِ جَدید...
در قرآن کریم واژۀ مکر هم بسیار آمده است:
فَلَا یِأمِنُ مَکرَ اللهَ إِلَّا القَومُ الخَاسِرُونَ
لفظ مایا هم به معنای فریب هست. در چند جای گیتا از جمله در گفتار هجدهم آن آمده است:
ای ارجونا خدا در دل همه موجودات جا دارد و به نیروی مایا چون لعبت باز آن ها را به حرکت در می آورد.
ای بهاراتا با همه وجود خود بدو پناه بر تا به عنایت او به آرامش مطلق و مقام سرمد توانی رسید.
این حکمتی که با تو در میان نهادم و راز رازها است
اینک بیندیش و هرگونه که خواهی بکاربند
در پاورقی آورده ام از جامی:
لعبتانی که در این پرده درند
که از این پرده چنین جلوه گرند
گرچه بس عشوه گر و طنازند
پردۀ وحدت لعبت بازند
این همه لعبت و لعبت سازی
وین به صد شعبده لعبت بازی
نیست جز در نظر خواب آلود
جلوه گر گشته جهانی بی بود
همین معنا در مولانا در قالب تعابیری چون «نعل باژگونه» در سرتاسر سخن مولانا می بینید. این تعبیرات را با دو سه خط نمونه می خوانم:
مات او و مات او و مات او
که همه دانیم تزویرات او
نیست را بنمود هست و محتشم
هست را بنمود بر شکل عدم
باژگونه نعل در ره تا رباط
چشم ها را چار کن با احتیاط
...
ای میسر کرده ما را در جهان
سخره و بیگار ما را وارهان
طعمه بنموده به ما و آن بوده شست
آنچنان بنما به ما آن را که هست
این مصراع ترجمۀ دعای پیغمبر است: « اللهم ارنی الاشیاء کماهی»و مولانا در فیه ما فیه هم از آن یاد کرده است.
چو گل از خار است و خار از گل چرا
هر دو در جنگند و اندر ماجرا
یا نه جنگ است و این برای حکمت است
همچو جنگ خرفروشان صنعت است
یا نه این است و نه آن حیرانی است
گنج باید جست این ویرانی است."
منبع: دبا
نظر شما